- ۵ نظر
- ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۰
- ۱۹۸۱ بازدید
چندماه پیش از بر و بچه های رسانه دوست داشتنی شهرمان حبیب آباد، یعنی حبادنما، با اخوی بنده تماس گرفتند که قرار مصاحبه ای بگذاریم و من هم از راز و رمز موفقیتم بگویم. راستش اون موقع چون هنوز یکی دو ماهی مونده بود به دفاع دکترام ازشون خواهش کردم که اجازه بدهند این کار به اتمام برسه و بعد این قرار رو تنظیم کنیم. الان دو ماهی میشه که تونستم مدرک دکترای مهندسی نفت رو از دانشگاه صنعتی شریف با نمره عالی دریافت کنم و دیگه عذری برای عقب انداختن دوباره اون نداشتم ولی ته دلم هم خیلی راغب نبودم. در اینکه چقدر یک چنین مصاحبه ای اثرگذار هست شک داشتم.
خوب قاعدتاً در این مصاحبه باید خودم رو معرفی می کردم. مهدی منصوری حبیب آبادی هستم، ابتدایی رو مدرسه شهید شیرودی بودم. خدابیامرز آقای کرباسی راهنماییم کرد و موفق شدم تو آزمون تیزهوشان اصفهان پذیرفته بشم و راهنمایی و دبیرستان و پیش دانشگاهی اونجا می رفتم. روزی یک ساعت و نیم رفت و به همین میزان هم برگشت من از مدرسه طول می کشید. در اون دوران هم در کانون شهید باهنر حبیب آباد در یک جمع بسیار دوست داشتنی از همسن و سالان خودم و مربیان پر انرژی، اوقات فراغتم رو می گذراندم. سال 80 کنکور دادم و با رتبه بالا در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شدم. در حین اون دوره هم مدرک مهندسی نفت رو از همون دانشگاه هم گرفتم. فوق لیسانس همون دانشگاه شریف مهندسی مخازن نفتی رو خوندم و بعد هم به عنوان یکی از سه نفر ورودی دکتری دانشگاه شریف در رشته مهندسی نفت در سال 87 وارد این دوره شدم. مدت تقریبا سه سال از دکترایم رو هم در یکی از دانشگاه های معتبر هلند به صورت میهمان کار پژوهشی می کردم و با 4 مقاله بین المللی و شرکت در چندین کنفرانس علمی بین المللی در زمینه روش های جدید ارزیابی چاه های نفتی و گازی تونستم دکترام رو با نمره عالی به اتمام برسونم.
با یک کم تفصیل بیشتر، این کل اون چیزی بود که خوب من می تونستم درباره خودم بگم. ولی خوب حتما دوستان و همشهریان من درباره معلم حبیب آبادی، آیت الله ادیب، دکتر ادیب، پرفسور هوشنگ فقیه و ... زیاد شنیدن. اگر رزومه من رو میشه تو یک پاراگراف خلاصه کرد، حتما سوابق کاری آنها چندین صفحه مطلب مفصل می شه. حتما حجم تلاش و کوششی که اونها به کار بستن چندین برابر بوده. به هر حال نباید ظرف زمان و تسهیلاتی که حتی نسل من هم در اختیار داشته را با آنها مقایسه نمود. اما اجازه بدهید برای اینکه حرفم را بزنم از یک مثال استفاده کنم. حتما برای شما تابحال پیش آمده که خواستید در فضای باز آتش روشن کنید. احتمالا از چندتا چوب کلفت استفاده می کنید. ولی برای روشن کردن اونها از شاخه های نازک تر و یا کاغذ یا مقوایی استفاده می کنید. اون کاغذ و شاخه ها وقتی روشن می شوند به یکباره شعله ور می شوند ولی خیلی زود هم فروکش می کنند. باید خوش شانس باشیم که با یک شعله کاغذ بتونیم آتشی دائمی در یکی از چوب های کلفت ایجاد کرد. ولی اگر یکی از اونها روشن شد حتما ساعتی چند رو می شه از گرمای اون استفاده کرد. برای خیلی از همشهریان من، متاسفانه خواندن این شرح حال ها مثال شعله کاغذ رو پیدا کرده که دمی کوتاه اونها را با انگیزه می کنه ولی به همون سرعت هم به حالت اولشون بر می گردونه. چرا ما کمتر می تونیم از این شعله ها کنده درخت های اصلی وجودمون رو روشن کنیم؟
من خیلی دلم می خواد الان که به من فرصت استفاده از این رسانه دوست داشتنی شده، این سوال رو از شما همشهریانم بپرسم که چه می شود که میل به موفقیت و رسیدن به درجات بالای کاری، علمی، ورزشی و ... در شهر ما که به زعم بسیاری از متوسط استعدادی بالایی برخواردار است این قدر کم است. چندسال پیش، یک روز که برای دیدن خانواده از تهران به حبیب آباد آمده بودم، فرصتی پیش اومد که رفتم دبیرستان معلم. از محیط سرد مدرسه که بگذریم، به لطف مدیریت مدرسه، ساعتی رو با دانش آموزان یکی از کلاس ها که یادم نیست دوم تجربی بود یا ریاضی گذراندم. تو اون ساعت از برنامه های آیندشون پرسیدم، از اینکه وقتشون رو چطور می گذرونند و .... از اون کلاس 20 نفره شاید یک یا دو نفر به خودشون جرأت داده بودند که به آینده شون فکر کنند. یادم اومد که زمانی که تو همین سن تو اصفهان درس می خوندم، رفقایم ازجای خودشون در دانشگاه آیندشون و یا کاری که می خواهند راه بیندازند، با چند درجه از شفافیت سخن می گفتند. به این اضافه کنید که دوستانی که ازشون صحبت می کنم، به فرض درس نخواندن هم به واسطه پشتوانه مالی مناسبی که داشتند، دغدغه خیلی خیلی ناجوری نداشتند. ولی من می دیدم که همشهریانم خودشون را از تحمل زحمتی به نام تلاش برای ساختن آینده خود بسیار بی نیاز می دانستند و گویا آینده ای غیر قابل تغییر براشون نوشته شده بود. اصلاً مفهومی به نام تلاش برای موفقیت عبارتی تعریف نشده و نامفهوم به نظرشون می آمد. اصلا چرا هر سال ده ها نفر از این شهر به دانشگاه های خوب راه پیدا نمی کنند. چرا ما ورزشکار موفق در سطح استانی بسیار کم داریم و معمولا استعدادهای نونهالان هیچ گاه به سنین بالاتر نمی رسد؟
ما باید بتونیم به این سوال جواب بدیم که چی می شه که ما در جوانان و نوجوانان انگیزه کافی رو نمی بینیم. اینکه چرا با واقعیت های زندگی دورند. مسئولین فرهنگی و بزرگان شهر باید چاره ای بیندیشند. نیاز به ایجاد بستری گسترده در بین نوجوانان و جوانان است و آنگاه است که خواندن از تلاش های و موفقیت های دیگران و همشهریانشان بسیار موثر واقع خواهد شد و در جهت دهی به تلاش های آنها اثر گذار خواهد بود. امیدوارم این دلنوشته که اندکی طولانی نیز شد، مدخل بحثی شود و دوستان عزیز من نظراتشون رو برای من و این رسانه محترم ارسال کنند تا شاید بتوانیم در حل این مشکل با مسئولین شهر عزیزمان همفکری کرده باشیم.
از همشهریان عزیز حبیب آبادی خواهشمندیم نظرات خود را جهت هر چه بهتر شدن مطالب برای ما ارسال نمایند.
درگاه ارتباطی : habadnama[at]gmail.com
شورای اسلامی شهر حبیب آباد
اقاسعید از بازیکنان خوب وبااخلاق و باتعصب استان بودند که درحدود یک دهه درتیم ذوب اهن بودند..بازیکنی با قدرت بدنی وتکنیک خوب وبخصوص سرعت بالا که یک دهه بازیکن ...
افتخار میکنم که چنین دایی دارم
باسلام امیدوارم درهمه مراحل زندگی موفق باشید
ایشون از افتخارات شهر حبیب آباد هستن، ما بهشون میبالیم. خداوند منان ایشان را حغظ بنمایند. صدای ایشان ادم رو روانی میکنه. از خود بی خود میکنه
ممنون اززحمات بی دریغ شما من یک محله پائینی هستم محله ی مااولین محله شهربوده وقدمتش بیش از جاهای دیگرشهراست.
دکتر می خواست یک موزه انسان شناسی، تاریخی و پزشکی درست کند، شد؟
ایشون در قید حیات هستند؟؟
باورش برای همه سخت بود چون بر دلها فرماندهی میکرد روحش شاد و راهش پر رهرو انتقامت را خواهیم گرفت سردار
خدا وکیلی چی گیرتون میاد مردمو میریزید بهم این حرفا نه دیگه اون جوونو بر میگردونه نه نون و آب میشه واسه خانوادش فقط این بین کینهها زیاد میشه شما برید پشت سر ...
اصلا خوووب نیس...هیچ معنا و مفهومی رو نمیرسونه!!!